بله! درست متوجه شدید. اینجا پای پول و مواد در کار نیست، انگیزههای متفاوت دیگری وجود دارد که از افراد پولدار و جنتلمن دزد میسازد. باورتان نمیشود! حق هم دارید، خیلی چیزها را حتی وقتی با چشم هم میبینید، باورش سخت است. این گزارش را که بخوانید با انگیزههایی قویتر از مواد و پول آشنا میشوید.
پای یک زن در میان است
بهروز، جوان، خوش تیپ و پولدار است، اما به اتهام سرقت بازداشت شده، آن هم سرقت خودروی مزدا3. پسر جوان که در این کار خیلی هم حرفهای است و تا به حال رنگ و روی مواد را هم ندیده، انگیزهاش برای سرقت را خوشحال کردن دختر مورد علاقهاش میداند: دختر مورد علاقه ام عاشق خودروی مزدا 3 با رنگهای متفاوت بود. من هم برای اینکه او را خوشحال کنم به سراغ خودروهای مزدا 3 رفتم و هر بار یک رنگ را سرقت میکردم. با دختر مورد علاقه ام چند روزی در خیابانها گشت میزدیم و بعد خودرو را رها کرده و سراغ خودروی دیگری میرفتیم.
به خاطر هیجان
این بار هیجان است که حرف اول را در این سرقتها میزند. سارق جوان فقط و فقط برای رسیدن به هیجان و سرعت دزدی میکند. او خودروها را میدزد تا هیجان دزدی را امتحان کند. وی میگوید: من نیاز مالی ندارم، کار مناسب و درآمدی عالی دارم. اما همین موارد باعث شده که زندگی ام معمولی شود. زندگی ام خسته کننده شده بود و دلم میخواست اتفاقی بیفتد تا کمی هیجان در زندگیام بوجود بیاید. در همین افکار بودم که برای اولینبار به قهوهخانهای رفتم و در آنجا با پسر جوانی دوست شدم. پسر جوان وقتی درد دل من را شنید، راهکاری به من نشان داد که از آن خیلی خوشم آمد. او پیشنهاد سرقت داد. اینطوری شد که به همراه دوست جدیدم، سرقتها را آغاز کردیم. باز کردن در خودروها و فرار با آنها هیجان خاصی داشت که مرا از زندگی کسل کننده ام بیرون آورده بود.
شرط بندیهای عجیب
کلکل و شرط بندی انگیزه پسر دیگری برای سرقت بود. او زمانی پایش را در پاتوق سارقان گذاشت، تصورش را هم نمیکرد کل کلی که با مردان شیشهای داشت، او را به یک دزد تمام عیار تبدیل کند. وی میگوید: از نظر مالی در شرایط بسیار خوبی هستم. اما خیلی اتفاقی پایم به پاتوقی باز شد که عدهای از آنها دزد بودند و عدهای هم شیشه ای. از همان لحظه ورود آنها مرا دست انداختند که اتو کشیده هستی و جرأت انجام کارهای خلاف را نداری. اولش زیاد توجه نکردم اما آنها دست بردار نبودند و من هم که به تریج قبایم برخورده بود و میدیدم که اگر پا پس بزارم، کم میارم و مضحکه دست آنها میشوم گفتم خیلی هم خوب اهلش هستم. اینطور شد که با آنها همراه شدم. شگرد را آنها به من یاد دادند و شرط به این صورت بود که داخل یک خیابان چند خودرو میتوانیم سرقت کنیم. با کمک شگرد مردان شیشهای در خودروها را باز میکردم و سوارشان میشدم و چند کوچه پایینتر آنها را رها میکردم. هدف من دزدی نبود، فقط میخواستم به آنها ثابت کنم که گرچه در این کار حرفهای نیستم اما میتوانم بهتر از آنها سرقت کنم./ خودرو پلاس